داشتم فکر میکردم چرا اینقدر کم آوردم؟ چرا از هوش تحلیلیام تو علوم پایه پزشکی استفاده نمیکنم؟ راستش کمیبه تنبلی من میتونه ربط داشته باشه. تنبلی که میگم به فعل ه، اما چندتا علت روانشناختی پشتش هست. یکیش فرار کردن از خوندن درسهای حفظی ه، اونم چون عادت به خوندن درس رو از دست دادم، که اونم به علت این ه که یادم نمیمونه و حجم درس زیاده و وقت هم نمیشه مرور کرد، و همین انگیزه رو کم میکنه، اینکه چرا یادم نمیمونه به علت کاهش تمرکزم در دوران افسردگیام بوده تا الان که خب، ذهنم یاری نمیرسونه.
الان اینجا هوا، هوای بهاره، حال من خوبه و انگیزه میگیرم برای درس خواندن. اه، من همیشه از زمستون بدم میومد، البته در این سالهای اخیر که پیادهروی میکنم احساس لذت میکنم، اما واقعاً بهار بهترین فصل سال ه، الان با این هوای بهاری مخصوص نوروز واقعاً حالم خوبه. کمیبیشتر اراده کنم باید، به نظرم زیادی تنپرور شدم، ۵ سال به خاطر افسردگی تماماً درس رو گذاشتم کنار. حالا باید دوباره شروع کنم. حس خوب بهار!
پ.ن: ولی من همیشه از اول آذر تا آخر بهمن نمیتونم درس بخونم. حتا دوره دبیرستان هم همین بودم.